پارت چهل و سوم :

روز بعد صبح خیلی زود آلا از خانه بیرون زده بود .

میدانستم به بانک میرود تا چک را پاس کند .

با خیال راحت ناهار درست کردم .

بعضی گل ها کود میخواست پایشان کود ریختم .

همه جا را انگار دسته گل مرتب کردم .

خلاصه که خانه ر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.