تکه هایم برنمی گردند... به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت سی و دوم
زمان ارسال : ۲۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
***
بشقاب را از مامان گرفتم و جلوی خودم گذاشتم.
- متین نیومده؟
نگاهم را به برنجهای بشقابم دوختم و سر بالا انداختم.
- چرا خورشت نمیکشی؟
دستم را دراز کردم و دو قاشق از خورشت قیمه کنار بشقابم ریختم.
- نگفت کی برمیگرده؟
بیربط پرسیدم:
متین... چجوری از خانواده ما سر درآورده؟
این الان جواب من بود؟
اصلا حوصله نداشتم.
کلافه نالیدم:
- مامان لطفا.