هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت سوم
زمان ارسال : ۲۴۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
این بار تانیا به گریه افتاد. گویا سایهای سیاه بر وجودش سنگینی میکرد که قصد رها کردنش را نداشت. دلتنگ، خسته، پردرد و گرسنه بود. به اشکهایش اجازه داد گونههایش را پر کنند و متعاقبا وجودش را مملو از نفرت انتقام کرد. مهم نبود که هستند و چه هدفی دارند، باید از آن وضع رقتانگیز خلاص میشد. چارهی دیگری نداشت...
ساعتی بعد، در حالی که از شدت گرسنگی و درد کمر، مانند حیوانی بیپناه در خود
بنظر من ک خوبه
00امیدوارم تا اخرش خوب باشه