هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت دوم
زمان ارسال : ۲۴۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
مرد کاملا ریلکس گفت:
_زیادی حرف میزنی. تا فردا شب غذا نداری تا نزاکت حرف زدنو یاد بگیری!
این را گفت و پیش از آنکه تانیا چیزی بگوید، از اتاق خارج شد و در را بست. تانیا میان زمین و آسمان، دوباره در تاریکی فرو رفت. اینبار بغض کرد. احساس بدی داشت. خبری نبودن از غذا، یعنی بیخبری محض تا فردا. پتو را دورش پیچید و تلاش کرد بخوابد.
زمانی که از خواب بیدار شد، در لحظات اول نمیدانست کج
خوبع
00خوبع