پارت چهل :

صدای ایرج مرا از افکارم بیرون کشید.

- حاضری تابان؟ خونواده‌ی آقا دوماد دارن می‌آن.

آخرین نگاه را در آینه به خودم انداختم. با اینکه آرایشگر موهایم را به خواست خودم خیلی عادی دورم ریخته بود اما در آرایش صورتم کمی بیشتر از خواسته‌ام اصرار کرده بود و در نهایت کارش را پسندیده بودم. به نظرم زیبا شده بودم و از چهره‌ام خوشم می‌آمد.

درِ اتاق را باز کردم و ایرج که کت‌وش

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • pary

    10

    واییییی دلم میخواد زودتر بفهمم چیشد که تابان قرار شدبا بهادر عقد کنه . خانم فرناز رمانتون رو تا اینجا خیلی دوست داشتم به خاطر رمانتون یه عالمه کلمه های جدید یاد گرفتم

    ۵ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    عزیزم خوشحالم که رمان رو دوست دارید و براش هیجان دارید

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.