ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت نوزده
زمان ارسال : ۲۹۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
لبخندی زد که با اون ته ریش و لبای گوشتیش و چشمای آبیش و دماغی که کاملا متناسب این صورت بود، زیبایی خارق العادهای ساخته بود.
-میخواید بریم یهکم بیرون قدم بزنید؟
خیلی سریع با ذوق گفتم:
-وای! آره بریم.
اما یههو اخمام رفت تو هم و گفتم:
-خطرناک نیست این وقت شب؟
خندهی آرومی کرد و گفت:
-دیگه دم صبحه، الآن بریم بیرون طلوع خورشیدو میتونیم ببینم. بعدش
Aa
10حتما به جای خودش ماشینشو سنگسار کردن😉😂💐