پارت نوزده

زمان ارسال : ۲۴۳ روز پیش




لبخندی زد که با اون ته ریش و لبای گوشتیش و چشمای آبیش و دماغی که کاملا متناسب این صورت بود، زیبایی خارق العاده‌ای ساخته بود.

-می‌خواید بریم یه‌کم بیرون قدم بزنید؟

خیلی سریع با ذوق گفتم:

-وای! آره بریم.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید