پارت سی و هفتم

زمان ارسال : ۱۵۵ روز پیش



اول فریدون و زن و بچه‌اش آمدند. فریدون و بهجت بغلم کردند و تبریک گفتند و من از خجالت سرخ شدم. کاووس را بغل کردم و سرم را به بازی با او گرم کردم که مجبور نشوم در حرف‌های مربوط به بله‌بران شرکت کنم.


کمی بعد عمو و خانواده ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید