کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۱۵۷ روز پیش
با رفتنش بدون اینکه صبرکنم راه افتادم طرف راه پله و گفتم:
_میتونم بیام داخل؟!
_آره!
الناز داشت از پنجره به بیرون نگاه میکرد. وقتی وارد شدم برگشت سمتم و پرسید:
_دوستت رفت؟
_آره.
_خیلی بهم ریخته ست. باهاش صحبت کردی؟!
_نه! چرا فکرمیکنی بهم ریخته ست؟!
_اولش چیزایی که واسم تعریف کردی، بعدشم امروز که رفتی دیدم کز کرده یه گوشه.
_پیام کز کرده بود؟ مطمئنی؟!
لحن پر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
نیلوفر ابی
00آمین اصلا آدم نیست داره امیر نسبت به سیاوش ومیان بدبین میکنه ممنون عالیه واقعا خسته نباشید