کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت پنجاه و هشتم
زمان ارسال : ۱۵۸ روز پیش
میخواستم قبل از اینکه جاوید برگرده با آمین صحبت کنم و خیلی زود برگردم.
اونم از قرار معلوم رفته بود تا اون دور و بر بچرخه و اگه خبری شد به سیاوش اطلاعات بیشتری برسونه و با این کارش بعد از یه مدت طولانی یه فرصت طلایی رو برام به وجود آورد.
قدم هامو تند کردم و از کنار کلبه ی طاهر و نامزدش گذشتم. اگه وقت کافی بود یه احوال پرسی کوتاه با اونا هم میکردم، ولی این کارو گذاشتم برای یه وقت دیگ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.