کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت پنجاه و هشتم :
میخواستم قبل از اینکه جاوید برگرده با آمین صحبت کنم و خیلی زود برگردم.
اونم از قرار معلوم رفته بود تا اون دور و بر بچرخه و اگه خبری شد به سیاوش اطلاعات بیشتری برسونه و با این کارش بعد از یه مدت طولانی یه فرصت طلایی رو برام به وجود آورد.
قدم هامو تند کردم و از کنار کلبه ی طاهر و نامزدش گذشتم. اگه وقت کافی بود یه احوال پرسی کوتاه با اونا هم میکردم، ولی این کارو گذاشتم برای یه وقت دیگ
مطالعهی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۹۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.