کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت پنجاه و نهم :
با رفتنش بدون اینکه صبرکنم راه افتادم طرف راه پله و گفتم:
_میتونم بیام داخل؟!
_آره!
الناز داشت از پنجره به بیرون نگاه میکرد. وقتی وارد شدم برگشت سمتم و پرسید:
_دوستت رفت؟
_آره.
_خیلی بهم ریخته ست. باهاش صحبت کردی؟!
_نه! چرا فکرمیکنی بهم ریخته ست؟!
_اولش چیزایی که واسم تعریف کردی، بعدشم امروز که رفتی دیدم کز کرده یه گوشه.
_پیام کز کرده بود؟ مطمئنی؟!
لحن پر
مطالعهی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۹۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نیلوفر ابی
00آمین اصلا آدم نیست داره امیر نسبت به سیاوش ومیان بدبین میکنه ممنون عالیه واقعا خسته نباشید