پارت پنجاه و نهم :

با رفتنش بدون اینکه صبرکنم راه افتادم طرف راه پله و گفتم:
_میتونم بیام داخل؟!
_آره!
الناز داشت از پنجره به بیرون نگاه میکرد. وقتی وارد شدم برگشت سمتم و پرسید:
_دوستت رفت؟
_آره.
_خیلی بهم ریخته ست. باهاش صحبت کردی؟!
_نه! چرا فکرمیکنی بهم ریخته ست؟!
_اولش چیزایی که واسم تعریف کردی، بعدشم امروز که رفتی دیدم کز کرده یه گوشه.
_پیام کز کرده بود؟ مطمئنی؟!
لحن پر

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۹۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفر ابی

    00

    آمین اصلا آدم نیست داره امیر نسبت به سیاوش ومیان بدبین میکنه ممنون عالیه واقعا خسته نباشید

    ۱۰ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    من که چیزی نمی‌دونم😈😁 شاید درست باشه شایدم موضوع کاملا متفاوت با چیزی باشه که فکرشو میکنین😎

    ۱۰ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    ممنون از حمایتت عزیزم ✨🥰

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.