پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۱۷۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه


سلیمان  تفنگ را از دستش گرفت با یک دست او را به آغوش کشید، سرش را‌ کنار سر نرمین گذاشت، اشک‌های مردانه‌اش روی شانه‌های نرمین می‌‌چکید.
-اگه می‌تونی با الله بجنگ، هورزه، هر کاری می‌خوای بکن، این تو اینم الله.
صحبتش که به اینجا رسید نرمین را رها کرد و تفنگ را از زمین برداشت، لولش را سمت آسمان گرفت و شلیک کرد سپس همه‌ی خشمش را با فریادی از حنجره بیرون داد.
- الله هااااااا

80
23,850 تعداد بازدید
64 تعداد نظر
113 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید