گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت شصت و دوم :
نیهان، چهار زانو نشسته و پیکر کیان را روی پایش گذاشته بود. به سر و صوتش میکوبید. مردها راحتش گذاشته بودند میدانستند کلام چقدر پوچ است و دلداری بیهوده. هیچکس حریف آرام کردن نرمین نبود. رنگ به رو نداشت، به سینهاش میکوبید، موهایش را میکند و ضجه میزد:
- خولە سَرَمَرَ، خولە سَرَمَرَ¹
گاهی هم به زانوهایش میکوبید و فریاد میزد:
- بعد کیان خاک بر سر زندگی من، بعد کیان
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۶۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.