گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت شصت و یکم :
صدای نرمین که رساتر شد همسر شاهو به عروسهایش اشاره کرد هر دو بلند شدند و سمت نرمین پا تند کردند. فریاد نرمین در فضای ساکت کوهستان میپیچید و انعکاس صدایش لرزی که به جانم افتاده بود را بیشتر میکرد. شنوخانم از حال رفته بود و دستهای ئهدا روی شانههایش بالا و پایین میشد. نگاهم دورانی روی همه چرخید. گلاره نوزاد بغل هق میزد و خودش را تکان میداد تا شاید آرام شود. هیچ صدایی نمی
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۷۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.