پارت شصت

زمان ارسال : ۱۷۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه


از آن پایین چشمانم را به تاته دوختم. هر دو همدیگر را خوب می‌شناختیم، آن‌قدر خوب که با همان لحنی که صدایش زدم، حرفم را خوانده بود. با صدایی بلند زن‌ها را مخاطب قرار داد:
- همگی از صخره برید پایین.
صدای پُر تحکم شنو‌خانم همراه با جیغش بلند شد.
- من بچه‌م رو می‌خوام.
سلیمان که لبه‌ی پرتگاه، هر دو دست را به سرش گذاشته بود و مردانه اشک می‌ریخت، بلند شد و سمت همسرش رفت. از آ

80
23,859 تعداد بازدید
65 تعداد نظر
113 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید