پارت پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۱۸۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

عروس شاهو سمت صخره رفت و ئه‌دا با قدم‌های بلند از او جلو افتاد درحالی‌که سرش به عقب و نگاهش سمت من بود فریاد زد.
- می‌رم پی مردها، هیچ کاری نکنید تا بیام!
دردی تیز نشسته بود میان قفسه‌ی سینه‌ام و ترسی که به جانم افتاده بود هر لحظه بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد. ضجه‌های سوزناک شنو خانم اجازه‌ی تمرکز را گرفته بود. همسر شاهو کنار شنو خانم نشسته بود و با گریه سعی بر آرام کردنش داشت. گلاره ح

80
23,860 تعداد بازدید
65 تعداد نظر
113 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فرزانه

    ۳۱ ساله 00

    آخه چرااااا طفلی بچه

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید