پارت پنجاه و نهم :

عروس شاهو سمت صخره رفت و ئه‌دا با قدم‌های بلند از او جلو افتاد درحالی‌که سرش به عقب و نگاهش سمت من بود فریاد زد.
- می‌رم پی مردها، هیچ کاری نکنید تا بیام!
دردی تیز نشسته بود میان قفسه‌ی سینه‌ام و ترسی که به جانم افتاده بود هر لحظه بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد. ضجه‌های سوزناک شنو خانم اجازه‌ی تمرکز را گرفته بود. همسر شاهو کنار شنو خانم نشسته بود و با گریه سعی بر آرام کردنش داشت. گلاره ح

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۷۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فرزانه

    ۳۱ ساله 00

    آخه چرااااا طفلی بچه

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.