پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۱۸۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

درست در میانه‌ی کوه جایی که پایینش پرتگاه قرار داشت، صخره‌ی سنگی صافی بود. تاته کوله‌اش را پایین گذاشت و ماهرانه بالا رفت و بعد هم خواست زن‌ها کوله‌هایشان را پایین بگذارند و یکی یکی به کمک نیهان و دیگر مردها، دستشان را به تاته بدهند. صخره‌ای که تاته از آن بالا رفته بود را خوب می‌شناختم. پشت صخره درخت ون بزرگی بود که چندین‌بار با هورامان زیر درخت پارچه پهن کرده بودیم و هورامان دانه‌

80
23,869 تعداد بازدید
65 تعداد نظر
113 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید