پارت بیست و هشتم :


حامی سرش را نزدیک گوش پروانه برد وبا آرام ترین لحن ممکن که شهریار نشوند گفت:
_دیونه شدی پروانه؟فکر میکنی واقعا این احمق بی کله باهات معامله میکنه سخت در اشتباهی.
شهریار که فقط چند قدم باآن ها فاصله داشت بر خلاف تصورحامی حرف هایش را شنید.
ایستاد وبه عقب برگشت:
_احمق بی کله توصیف خوبیه از من.
پروانه با مُشت به بازوی حامی کوبید، هرچند که خودش هم باحرف های موافق بود ا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۷۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    بالاخره استارت عاشقی وزد حامی چ عجب ی تکونی ب خودش داد

    ۹ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    عاشقی کجا بود کجایی کاری😂💔

    ۹ ماه پیش
  • هانا

    00

    سلام فرگل جان خیلی خوشحالم ک حالت خوب شده و برگشتی واااای حامی غیرتی میشودخوشم اومد شهریار بد جور رو اعصاب حامیه 😂پروانه هم بد جور با بی محلی اش حامی و نادیده میگیره آفرین

    ۹ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    عزیزمی 🤍🫰ولی چه همه خوششون اومده شهریار رفته رومخ حامی😂

    ۹ ماه پیش
  • پرنیا

    00

    به به میبینم ک یکی داره ی کم غیرتی میشه😂 چی شده جناب حامی دوست نداری این وضعیتو 🙄😒😂 مرسی فرگل جاان

    ۹ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    دوست نداره... داره پارا میشه آقاا😂😂 یاد اون میم افتادم با کامنتت: میخوای گریه کنی؟ گریه کن بی تربیت😂

    ۹ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    خیلی خیلی ممنون فرگل جونم بابت پارت طولانیت عزیزم 💋خیلی قشنگ بود مرسی ❤️ایولللل خوشم اومد شهریار رو مخ حامی داره پیاده روی میکنه 🤣🙈فرگل جونم خوش آمدی عزیزم ❤️💋

    ۹ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    شهریار که استاد پیاده روی بود به قولی😂خوشباشی جانم🫰🤍

    ۹ ماه پیش
  • رزا

    00

    خوش بر گشتی خانم گل

    ۹ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    فدات عزیزم🫰🤍

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.