پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت بیست و هفتم :
هالهی از ابرها نیمی از خورشید را پوشانده بودند.غروب آفتاب نزدیک بود. ماشین توی جادهی خاکی به سنگ های نه چندان بزرگ برخورد میکرد وصداهای تولیده شده روی مخ پروانه رژه می رفت.
به ساعتش نگاهی انداخت وبعد نگاهش چرخید به حامی که منظرهای بیرون را نگاه میکرد.
سوالش سکوت ماشین را بعد از چندین ساعت برهم زد:
_به نظرت کی می رسیم؟
حامی ابتدا سرش را برگرداند وبعد نگاهی خنثی ب
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۷۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرگل حسینی | نویسنده رمان
وای سر کامنتت خیلی خندیدم سوسکی که برای بهار گذاشتی عالی بود😂😂😂💔
۹ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00عالی بود مرسیییی فرگل جون خیلی خوشحال شدم که حالت خوبه شده ❤️😘
۹ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
ممنون عزیزم🥺🫰
۹ ماه پیشپرنیا
00خداروشکرک حالت خوب شده و چ خوب ک برامون پارت گذاشتی👌❤️❤️😘😘 پروانه هم قاطی کرونش ملسه ها 😂😂
۹ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
ممنون عزیزم خودتم همیشه سلامت باشی،اره پروانه قاطی بکنه کسی جلو دارش نیست😎
۹ ماه پیش
ساناز
00سلام نویسنده عزیز انشالله که حر مشکلی داشتی حل بشه و مشکلی دیگه برایت نداشته باشه خوشحالم که دوباره پارت جدید گزاشتی پروانه🦋مثل اسمش حامی🦁بی احساس هوتن🐒شیطون دوست دختر حامی🪳چندش