قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت سی و دوم :
صدای قاروقور معدهام بلند شد و دهانم آب افتاد. این غذا را دوست داشتم و در این شرایط حاضر بودم هرچیزی بخورم.
بیرودربایستی بلند شدم و برای کمک به طوطی به آشپزخانه رفتم که دری هم به حیاط داشت. در حینی که داشتیم روی چراغ سهفتیله نیمرو درست میکردیم و آش را گرم میکردیم، صدای صحبت علی با ماهی را میشنیدم و خندههای کودک را. انگار یخش باز شده و با علی گرم گرفته بود.
مطالعهی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۷۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرناز نخعی | نویسنده رمان
خوشحالم که با شخصیتها همذات پنداری میکنید اسرا جون
۹ ماه پیش@ف@
00بسیار عالیه
۹ ماه پیشفرناز نخعی | نویسنده رمان
از همراهیتون خوشحالم
۹ ماه پیشمریم گلی
10خدا کنه علی به تابان اعتماد کنه و بتونه بهش در پیدا کردن مادرش کمک کنه ،خیلی قشنگ بود نویسنده جان وممنون که رمان به صورت رایگان نیز پارت گذاری میشه
۹ ماه پیشفرناز نخعی | نویسنده رمان
نوش نگاهتون مریم گلی عزیز. هنوز این رمان ماجراها داره...
۹ ماه پیش
اسرا
00ممنون فرنازخانم خوبه نشون دادی یارعلی زوداعتمادنمی کنه درواقعه شخصیتها خیلی عالیه هستیم