توأمان به قلم حنانه بامیری
پارت سیزده :
***
«میخواست به یک خاطره تبدیل شود، شد.»
عطر تنش هنوز در جایجای خانه، بر صورت مغمومام سیلی میزد. نمیدانستم کجا آرام بگیرم تا یادش تازیانهوار بر جسم و بر روحم شلّاق نزند.
اتاق لبریز بود از لباسها و وسایل شخصیاش؛ از وسیلهه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما