پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۱۵۹ روز پیش

سعی کردم تا جایی که میشه دورتر از الناز بشینم، برای همینم کف زمین و انتخاب کردم و پیامم بدون تعارف روی مبل نشست و بزرگترین لیوان و برداشت. همین که خواست از چاییش بخوره پرسیدم:
_نمیزنی اون ریشارو؟!
_چطور؟ مگه تو چشم تو ان؟!
_نه، ولی بیست سالی پیر تر شدی!
_با این اتفاقایی که افتاده کلی هم بهم تخفیف دادی...
پیام شروع کرد به خوردن چاییش. کل کلبه هم ساکت و تلویزیون طبق معمول خامو

154
24,768 تعداد بازدید
195 تعداد نظر
74 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید