پارت پنجاه و ششم

زمان ارسال : ۱۵۲ روز پیش

همین که انگشت جاوید از بین صندلی ما گذشت و سقف کلبه ی آمین و نشون داد، نگاهم بلافاصله به سایه ی سیاهی افتاد که اونجا ایستاده بود.
یه سایه ی خیلی بزرگ که انگار دقیقاً به ما نگاه میکرد!
صاف ایستاده بود و تکون نمی‌خورد!
فاصله ی ماشین من تا کلبه تقریباً پنج متر بود، ولی طرف جوری رفتار می‌کرد که حس میکردم هر لحظه ممکنه از همونجا بپره روی سقف ماشین خودم! ولی من نگرانی دیگه ای هم داشت

154
24,469 تعداد بازدید
195 تعداد نظر
74 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

زهرا باقری : ۹ ساعت پیش

بچه ها تخفیف کوه آمین و از دست ندین✨

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سحر

    ۳۳ ساله 00

    وای تحمل چقدر سخته 🫠🫠🫠

    ۵ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    😄😄🌹 دیشب پارت جدید داشتیما😁😁😁

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید