پارت پنجاه و ششم :

همین که انگشت جاوید از بین صندلی ما گذشت و سقف کلبه ی آمین و نشون داد، نگاهم بلافاصله به سایه ی سیاهی افتاد که اونجا ایستاده بود.
یه سایه ی خیلی بزرگ که انگار دقیقاً به ما نگاه میکرد!
صاف ایستاده بود و تکون نمی‌خورد!
فاصله ی ماشین من تا کلبه تقریباً پنج متر بود، ولی طرف جوری رفتار می‌کرد که حس میکردم هر لحظه ممکنه از همونجا بپره روی سقف ماشین خودم! ولی من نگرانی دیگه ای هم داشت

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سحر

    ۳۳ ساله 00

    وای تحمل چقدر سخته 🫠🫠🫠

    ۱۰ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    😄😄🌹 دیشب پارت جدید داشتیما😁😁😁

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.