پارت پنجاه و ششم :

با چشم و ابرو به او فهماندم که ارام باشد ،پگاه گنگ نگاهم کرد،دست سردم را به نرمی فشرد و لبخند زد .محمد کلافه تر از قبل پایش را روی پدال گاز فشار داد و اینه را جوری ثابت کرد که پگاه در آن معلوم نباشد .پگاه غر زد :
_ داشتم شالمو درست می کردما !
با سریع ترین حالت ممکن قبل از اینکه دوباره تشنجی برپا شود ،مداخله کردم :
_ شالت خوبه .
محمد برگشت و با ناباوری لحظه ای پگاه را نگریست ،بعد د

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۸۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.