پارت پنجاه و پنجم :

گونه هایم از شدت اضطراب قرمز شده بود ،سرم را پایین انداختم .محمد نفسش را صدا دار و آشفته از سینه بیرون داد ،چند ثانیه به چهره پگاه خیره ماند و بعد دوباره به سمت من برگشت که محو و بلاتکلیف ایستاده بودم :
_بریم سوار شیم مریض میشی.
در حالیکه آستین مانتوی مرا گرفته بود و به سمت ماشین همراهی می کرد ،در ماشین را باز کرد که بنشینم .هنوز دهان باز نکرده بودم که پگاه ابروهایش را با تعجب بالا ا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۸۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.