کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت پنجاه و ششم
زمان ارسال : ۲۳۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه
همین که انگشت جاوید از بین صندلی ما گذشت و سقف کلبه ی آمین و نشون داد، نگاهم بلافاصله به سایه ی سیاهی افتاد که اونجا ایستاده بود.
یه سایه ی خیلی بزرگ که انگار دقیقاً به ما نگاه میکرد!
صاف ایستاده بود و تکون نمیخورد!
فاصله ی ماشین من تا کلبه تقریباً پنج متر بود، ولی طرف جوری رفتار میکرد که حس میکردم هر لحظه ممکنه از همونجا بپره روی سقف ماشین خودم! ولی من نگرانی دیگه ای هم داشت
سحر
۳۳ ساله 00وای تحمل چقدر سخته 🫠🫠🫠