پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۲۳۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه

- تو نمی‌خواد حرف زدن یاد من بدی بی‌پدر و مادر!
این حرف را زد و عقب گرد کرد.
متین در یک چشم بهم زدن، پوسته‌ی خونسرد و آرام خودش را شکست و با شتاب به سمتش دوید.
هول زده جیغی کشیدم که باعث شد احسان از حرکت بایستد.
همان‌ لحظه، متین به او رسید و یقه‌اش را از پشت به چنگ گرفت و به عقب کشید.
هنگام برگشتن‌اش، مشت محکم شده‌ی متین با تمام قدرت، آن‌چنان در صورت احسان کوبیده شد که

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.