مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت سی و نهم
زمان ارسال : ۲۲۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 13 دقیقه
دم ظهر فروشگاه سرِ خیابان خلوت بود و به جز مادر و پسری شیطان کسی آنجا میان قفسهها پرسه نمیزد. البته پیمان هم بود! نگاهی به کاغذ کوچک توی دستش انداخت و یک رب گوجهفرنگی از میان قفسه برداشت و توی سبد چرخدار گذاشت. سبد را به جلو راند و قدم برداشت...< ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فرگُل
00وای پیمان مظلوممم💔این بچه چقدر مظلومه که همه رو شکل شیدا می بینن عزیزم❤️ 🩹