متهم ردیف چهارم به قلم فاطمه علی آبادی
پارت پنجم :
روی تخت مهلقا نشسته و کیسه یخی را کنار بینیام گرفته بودم؛ خواهرها زحمت کشیده بودند و داده بودند. میایستادند خودمان را نفله کنیم، بعد از راه میرسیدند، تعهدی میگرفتند و میرفتند. همین تکه یخ هم زیادهروی بود؛ انگار ارث پدر مردک را خورده بودم. یکی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
حنانه
00من از ابرو تتو متنفرم اینام هی ابروهاشونو به رخ میکشن😂🤦 ♀️