پارت صد و بیست و سوم

زمان ارسال : ۱۷۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

باید می‌فهمید شبِ قبل چه اتفاقی افتاده و این‌طور که از رفتار و گفتارِ پدرش پیدا بود، او چیزهایی می‌دانست.
سوارِ ماشینش که مقابلِ سوئیت پارک بود، شدند و طاها خیره به روبه‌رو با لحنی قاطعانه لب زد:
-راه بیفت.
دلش می‌خواست بگوید الان وقتی برای دوردور کردن در خیابان ندارد و اگر حرفی هست، همان‌جا بگوید. اما ترسید با این حرف طاها را سر لج بندازد و هرگز منظورش از حرفی که جلوی سوئی

750
88,932 تعداد بازدید
282 تعداد نظر
293 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید