گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و بیست و سوم
زمان ارسال : ۱۷۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
باید میفهمید شبِ قبل چه اتفاقی افتاده و اینطور که از رفتار و گفتارِ پدرش پیدا بود، او چیزهایی میدانست.
سوارِ ماشینش که مقابلِ سوئیت پارک بود، شدند و طاها خیره به روبهرو با لحنی قاطعانه لب زد:
-راه بیفت.
دلش میخواست بگوید الان وقتی برای دوردور کردن در خیابان ندارد و اگر حرفی هست، همانجا بگوید. اما ترسید با این حرف طاها را سر لج بندازد و هرگز منظورش از حرفی که جلوی سوئی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.