پارت صد و بیست و دوم

زمان ارسال : ۱۷۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

پدرش هیچ‌وقت درکش نکرد، حالا می‌خواست درکش کند؟ حالا؟!
ابتکار از جا برخاست و هم‌زمان لب زد:
-تسلیت می‌گم پسرم. غمِ آخرت باشه.
چیزی نگفت. اصلاً قادر به حرف زدن نبود. آن‌قدر شوکه بود که نمی‌دانست در جوابِ تسلیتِ اطرافیانش چه جملاتی را باید پشت هم ردیف کند.
به محضِ آن‌که ابتکار پا در سوئیت گذاشت، طاها جلو آمد. اخم‌های درهم طاها به او فهماند که او هم در این غم جانسوز شریک اس

750
88,967 تعداد بازدید
282 تعداد نظر
293 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید