پارت صد و ده

زمان ارسال : ۱۸۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

سعی کردم لبخندی روی لبم بنشانم تا اضطرابم را پنهان کند و آهسته لب زدم:
-من رو ترسوندین.
چشم‌هایش زیر عینک آفتابی‌اش پنهان بود، ولی احساس می‌کردم با ریزبینی تماشایم می‌کند. شاید برایش سوال بود که تک و تنها آن‌جا چه می‌کنم و آن پلاستیک زباله چیست در دستم.
برای آن‌که بفهمد تنها به آن پارک جنگلی نیامده‌ام و هر نیت شومی که در سر دارد را نابود کنم، گفتم:
-فکر کنم از گروه‌مون

752
89,284 تعداد بازدید
283 تعداد نظر
293 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید