گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و یازده
زمان ارسال : ۱۸۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
همانطور خیره به مرد ناشناس، دستی دور دهانش کشید، چهره درهم برد و غر زد:
-فقط خدا میدونه چقدر خونِ این شکارچیها بدمزهست!
آب دهانم را پر صدا فرو خوردم و با وحشتی که صدایم را به لرزه وا داشته بود، نالیدم:
-ا... اهورا...
نگاهش از روی آن مرد سر خورد و روی من نشست. قطره اشکم از گوشهی چشمم سر خورد، از روی نوک بینیام روی زمین افتاد و ناباور پرسیدم:
-اون کی بود؟
پیشِ پایم
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.