گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و ده
زمان ارسال : ۱۸۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
سعی کردم لبخندی روی لبم بنشانم تا اضطرابم را پنهان کند و آهسته لب زدم:
-من رو ترسوندین.
چشمهایش زیر عینک آفتابیاش پنهان بود، ولی احساس میکردم با ریزبینی تماشایم میکند. شاید برایش سوال بود که تک و تنها آنجا چه میکنم و آن پلاستیک زباله چیست در دستم.
برای آنکه بفهمد تنها به آن پارک جنگلی نیامدهام و هر نیت شومی که در سر دارد را نابود کنم، گفتم:
-فکر کنم از گروهمون
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.