پارت یکم

زمان ارسال : ۴۲ روز پیش

«آلودۀ این زندگیِ زشت و سختم.»

روی صندلی مقابلش که فرو افتادم، هیبت چشمان سیاهش لرزه بر جانم انداخت.

خوب می‌دانستم چرا! یا حداقل تظاهر می‌کردم به دانستن تا شاید کمی از بار سنگین ترس بکاهم.

آخرین مهرۀ سبز عقیق را بر رشتۀ باریک تسب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید