توأمان به قلم حنانه بامیری
پارت یکم
زمان ارسال : ۲۵۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
«آلودۀ این زندگیِ زشت و سختم.»
روی صندلی مقابلش که فرو افتادم، هیبت چشمان سیاهش لرزه بر جانم انداخت.
خوب میدانستم چرا! یا حداقل تظاهر میکردم به دانستن تا شاید کمی از بار سنگین ترس بکاهم.
آخرین مهرۀ سبز عقیق را بر رشتۀ باریک تسب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آرمیتا
00تا حالا رمان قشنگی بود