پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۱۱۳ روز پیش

انگار اب سردی روی کل هیکلم ریختن و شوکه مونده بودم.

نمی تونستم حرف بزنم چون اون چسب کوفتی روی لبم بود.

سرش رو چرخوند و خیره به عکس هایی که از دیوار آویزون بودن و من حالا دیدمشون گفت:

-هفت گناه کبیره ی مشترک توی جهان وجود داره. ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید