شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت بیست و دوم :
رعشه به تنم افتاد و با دهانی باز شده تا چند ثانیه بدون پلک زدن موندم.
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
-چ..چرا؟
صدای چرخیدن قفل بلند شد و تا من به خودم بیام در رو کامل باز کرد و توی چهارچوب حاضر شد.
قدش خیلی بلند بود و جلوی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطی
00اینکه یه نفر زیر نظرت داشته باشه خیلی بدِ...بدجنس