رویای مهتاب به قلم مبینا طاهری طیب
پارت سی و هفتم :
ﻧﻔﺲ
ﺁﺭﺍﻡﺗﺮ ﮔﻔﺖ:
ــــ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﯽ ﻫﺴـﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪﻭﻧﯽ. ﺑﺸـﻴﻦ ﺗﻮﯼ ﻣﺎﺷـﻴﻦ ﺣﺮﻑ
ﻣﯽﺯﻧﻴﻢ.
ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻫﺮﭼﻪ ﮐﺮﺩ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴـﺖ ﮔﻮﺷـﯽﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﻨﺪ. ﮐﻼﻓﻪ ﺷـﺪﻩ
ﺑﻮﺩ. ﭼﺎﺭﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ.
ﺩﺭ ﺁﻳ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آمینا
00من حدس زدم که نفس عاشق عمادِ ولی اینجا نگفتم واقعا چه بیشعور🤐