رویای مهتاب به قلم مبینا طاهری طیب
پارت سی و هشتم :
ﻣﻬﺘﺎﺏ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﺷـﯽﺍﺵ ﺑﻮﺩ ﺳـﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﻴﺶ ﺭﻭ ﺭﺍ
ﻧﮕﺮﻳﺴـﺖ. ﺗﺎ ﭼﺸـﻢ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭﻳﺎ. ﺳـﺎﺣﻞ ﺧﺎﻟﯽ
ﺑﮑﺮ ﺑﻮﺩ. ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﺳﺎﻳﻪﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ
ﺑﻮﺩ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﺳــﻤﺖ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﺮﮔﺸــﺖ. ﻧﻔﺲ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺗﻠﺦ ﺯﺩ ﻭ
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
00رمانش خوب شروع شد ولی انگار مخاتب رو سر کار گذشته باشه چقدر کوتاه بود