کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت پنجاه و چهارم
زمان ارسال : ۲۳۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
_خیلی اصرار کردم تا جوابمو بده، تهشم یه چیزی بهش دادم تا قانع شد.
_سر کیسه رو شل کردی ها؟
_عوضش دوبرابرشو از حلقوم تو میکشم بیرون!
سیاوش بازم در مقابل تهدید جاوید خونسرد بود! جاویدم خیلی راحت رو به من ادامه داد:
_اهالی آمین خیلی سختگیرن، به غریبه اعتماد نمیکنن، منم فقط همین یه نفر و پیدا کردم ولی دیگه فرصت نشد درموردش بهتون بگم.
جاوید وسط صحبتش جا به جا شد و یکم به تلویزی