کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت پنجاه و سوم :
انگار مدت کوتاهی از زندگیم به طور کامل محو و نابود شد!
بلند شدن نفس های ناآشنایی و بعد... سکوت مطلق!
صدای جیغ ستاره، صدای تکون خوردن دستگیره و در، صدای موتور ماشینم، همه و همه قطع شدن و من پرت شدم تو دنیایی که هیچ اطلاعاتی ازش نداشتم.
همه ی تنم به خاطر اون ضربه ی اولیه درد میگرفت. اول از همه کمرم که موقع نشستن تیر کشید و ناچار شدم یکم به طرف زمین خم بشم و وزنمو روی دستم بزارم!
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۰۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.