حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت پانزده :
وقتی اذان مغرب از بلندگوهای مسجد در محل پیچید با کیسه های خرید نان و میوه به خانه می رسم.
چراغ های آپارتمان خاموش است. پس مطمنا خبری از افسون و کوفته های خوشمزه اش نیست.
حتی چراغ صاحب خانه هم خاموش است.خانه خالی و بدون عطر غذا آغوشش را برایم گشوده. کیسه های خرید را گوشه اپن رها می کنم. با همان لباسهای بیرون روی مبل وا می روم.
دلم از گرسنگی ضعف می رود. باید همت کنم و برای خودم غ�
اسرا
10ممنون عالیه😘