پارت سی و یکم

زمان ارسال : ۱۹۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

با اعصابی خراب به سمت زندان رفتم. اما با شنیدن خبر رضایتی که به شیوا دادن خیلی خوشحال شدم، ولی این خوشحالی هم فقط برای یک ثانیه بود؛ چون یادم افتاد اونا جون مونس رو گرفتن تا به شیوا رضایت بدن.
فردا صبح باید میومدم دنبال شیوا. یه مرخصی هفت روزه داشت، بعدش باید برمی‌گشت زندان تا کارای آزادیش انجام بشه. زیاد طول نمی‌کشید آزاده بشه.
باید با عزیز صحبت می‌کردم که یا پیش خودمون زندگی ک

483
109,297 تعداد بازدید
342 تعداد نظر
77 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نازگل

    10

    سلام رمان واقعا عالی ولی چرا پارت نمیزارید الان یک ماه

    ۶ ماه پیش
  • زهرا

    00

    سلام نویسنده جان لطفا این هفته پارت زیاد بزار خیلییی طولش میدی برای اپلود پارت هات

    ۶ ماه پیش
  • سیتا

    00

    این دنیا پر از بدبختی هست

    ۷ ماه پیش
  • Aa

    00

    چقدر سخته تنهایی وبدون پشتیبانی👏💐

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید