پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۲۹۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه


از صبح مرا عین توله سگی پاپی به اطراف چرخانده بود. دلم از آن کباب ترش های معروف رستورانها را می خواست.

به بستنی عجیب و غریبی که جلوی رویم بود زل زدم.

بی توجه به من سرش را در گوشیش فرو برده و تند تند کلماتی تایپ می کرد.

با قاشق کمی از بستنی رنگی را خوردم. مزه شربت سرفه زرینه را می داد.

سرفه ای مصلحتی کردم تا این پروفسور بالتازی در بحرکشف ماده مجهول رفته را

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ناهید

    00

    سلام...چرا کارون حالش بد میشه؟ رفته رفته رمان ترسناکتر میشه؟

    ۱۰ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    در پارتهای آینده مشخص میشه.

    ۱۰ ماه پیش
  • اسرا

    00

    کارن پسرملکه ضحاخودملکه 🤔

    ۱۰ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    ملکه ، ضحاست😬 کارون نه...بچه دختره زرکا

    ۱۰ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    ملکه ، ضحاست😬 کارون نه...بچه دختره زرکا

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.