طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت بیست و سوم :
از صبح مرا عین توله سگی پاپی به اطراف چرخانده بود. دلم از آن کباب ترش های معروف رستورانها را می خواست.
به بستنی عجیب و غریبی که جلوی رویم بود زل زدم.
بی توجه به من سرش را در گوشیش فرو برده و تند تند کلماتی تایپ می کرد.
با قاشق کمی از بستنی رنگی را خوردم.رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۴۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ناهید
00سلام...چرا کارون حالش بد میشه؟ رفته رفته رمان ترسناکتر میشه؟