پارت بیست و ششم

زمان ارسال : ۲۳۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 15 دقیقه

***
سه روز از خانه تکان نخوردم و مثله دیوانه‌ها یک گوشه تختم کز کردم و آه کشیدم.
سه روز بود که حتی به اصرار خانم ربانی هم برای رفتن به مدرسه توجه نکردم.
دلم از همه گرفته بود، از تمام دنیا.
- سهیلا حواست به خونه باشه تا من بیام.
جوابی ندادم که چند لحظه بعد در اتاق به شدت باز شد.
مامان نگاهی به اطراف اتاق انداخت و رو بهم تشر زد:
- هروقت من مردم این‌جوری برام عزا بگیر، خ

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    واقعاً این احسان با خودش چند ،چنده با دست پس میزنه با پا پیش میکشه ،چقدر از این مردهای بی اراده وضعیف بدم میاد ،ممنون آستاتیرا جان

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.