طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت نوزده
زمان ارسال : ۲۸۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
جلو رویمان مزرعه ای بزرگ از گل یاسمن بود. در انتهای باغ جلوی عمارت بزرگ سفید با ستون های پر از پیچک های امین الدوله متوقف شد.
وقتی از موتور پیاده شدم با دهان باز به استخر بزرگ سفید رنگ خیره شدم.
شبیه قصر پریان در دل جنگلی سیاه و تاریک بود.
مهندس یخی کلاهش را از سرش بیرون آورد و موهای یخیش در دل شب مثل یک ماه درخشید.
منتظر خدم و حشمی بودم که از سوراخ و سنبه
رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.
اسرا
00کارون آدم یا...عجب