طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت هجده
زمان ارسال : ۲۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
گویا دود به کندوی عسل افتاد که جمعیت همیشه گرسنه به تکاپو افتادند.
لحظه ای ترس بر همه جانم مستولی شد. دنبال راه فراری از این مخمصه گشتم. سرم را به اطراف چرخاندم تا در تاریکی پس کوچه ها پنهان شوم؛ اما هزاران دزد و قاتل در تاریکی منتظرم نشسته بودند.
با تمام قوا شروع به دویدن در خیابان نیمه تاریک کردم. جمعیت انگار دنبال گاوی زخمی در میدان گاو بازی افتاده بودند.
نفسهای
رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.
اسرا
00😘