طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت هجده :
گویا دود به کندوی عسل افتاد که جمعیت همیشه گرسنه به تکاپو افتادند.
لحظه ای ترس بر همه جانم مستولی شد. دنبال راه فراری از این مخمصه گشتم. سرم را به اطراف چرخاندم تا در تاریکی پس کوچه ها پنهان شوم؛ اما هزاران دزد و قاتل در تاریکی منتظرم نشسته بودند.
با تمام قوا شروعرمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.
اسرا
00😘