طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت بیست
زمان ارسال : ۳۰۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
جسمش در باغ یاس و روحش انگار در سیاه چالی دور از من گرفتار بود.
با صدایی پرخش و گرفته از روی نیمکت بلند شد و به داخل عمارت سنگی رفت.
خسته تر ازآن بودم که با او و کابوس هایش درگیر شوم. بدون هیچ حرفی داخل عمارت سنگی شدم. همکف چوبی زیر پایم چیر جیر می کرد. سالن خالی از هر وسیله ای بود.
حلما خانم در سکوت در اتاقی را باز کرد و تنها تختی بزرگ گوشه اتاق نظرم را جلب کرد. ماه
اسرا
00عالیه بانو