پارت هفده :



دست در کاپشن جیبش فرو کرد و چند دقیقه ای تلفن همراهش را دستکاری کرد:

-بیا هر وقت بهم زنگ زدم تو دسترس باش. دلم نمی خواد با پلیس بیام تو بهشتتون. فکر نکنم مهندسای اینجا از...

تلفن هوشمند را در دستانم گذاشت. لحظه ای نیشخند طعنه آمیزی هم بر روی صورتش درخشید.

رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    10

    خوب می خواست نزدیک بشه بعداسمش آوردن

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.